• وبلاگ : منتظر
  • يادداشت : چاي، دسيسه اي كه 40سال از عمر ايرانيان كاست
  • نظرات : 1 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هميشه مي خواندم
    و لاله هاي دو گوشت را
    به سحربارترين نغمه گرم مي کردم
    و سنگ سخت دلت را
    به شعله سخن گرم نرم مي کردم
    مرا به گوشه چشمان خود محبت کن
    به بزم گرم دلاويز ميگساران بر
    مرا
    به باغهاي سخاوت
    به بوسا زاران بر
    مرا چو چلچله دعوت
    به چهچه خود کن
    به چشمه ساران بر
    مرا
    به تاب تحمل فرا بخوان به صبوري
    از لوح خاطره ام خاطرات تلخ بشوي
    از اين تکدر ديرينه ام رهايي بخش
    مرا به خلوت خاص خود آشنايي بخش
    شبي ادامه آن بي طلوع خورشيدي
    نه صبر بود مرا در دل و نه طاقت بود
    کدام پنجره ؟ مي ديدم و نمي ديدم
    چرا
    که وحشتم از ديدن صداقت بود
    سکوت سرب گدازنده بود و جان فرسود
    ميان وحشت من يک پرنده پر نگشود
    نه بال کبوتر فغان جغد اي کاش
    سراسر شب من قصه مصيبت بود
    صداي سرزنش ذهن در سکوت گذشت
    سکوت سکوت سکوت
    مگر صداي من از قعر چاه مي آمد ؟
    مگر صداي من از ذهن من عبور نکرد ؟

    اميدوارم منتظر هر كسكه هستين به اين زوديها بياد

    به ما هم سر بزنين