مهديا
تو که يک گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد که تو باشي و مرا غم ببرد
سلام . سلامي به گرمي آفتاب طنين عشق .سلام اي آفتاب عالم تاب نور و معرفت .تو را در کدامين سرزمينها جستجو کنم ؟در سرزمين نور يا در سرزمين مهر.......همه سرزمين ها را به اميد وصالت زير پا خواهم گذاشت .نمي دانم از کدامين درگه وارد مي شوي تا قدم هايت را غرق بوسه کنم. اي کاش مي آمدي تا خاک قدمهايت را طوطياي چشمان اشکبارم کنم .
امروز در درياي غم هجران يار ما قطره ايم . قطره اي که از زلال آسمان عشق و معرفت لرزان و خيزان از لابلاي غبار جهل و غفلت مي بارد .
قطره اي که در گرما گرم چشم سوزان از داغ دلدار سر چشمه مي گيرد و با زبان بي زباني مينالد .مي نالد از سوز هجران . هجران يار دلشکسته . ياري که در فراقش عمريست بي قرارم .با آه و ناله و درد بر صبح جمعه مي نگارم . مي نگارم که اي قرارم ايا به وصل نيايد هجران و داغ يارم .آقا به جان زهراء بر ما بکن عنايت . تا بينم از تو رويي تا غرق شوم در سرايت.آقام از ما چرا نهاني گنجينه معاني؟نامهاي از ناحيه امام زمان (عج) به عثمان بن سعيد